شب بود من توی تاکسی نشسته بودم ماشین داشت حرکت میکرد کم کم سرعتش زیاد شدبهش گفتم:لطفا ارام تربرو میخوایی بکشیم ؟
جواب نداد سرعتش زیاد تر و زیاد تر شد داشتم کم کم میترسیدم زدم پشتش گفتم:ارام تر
سرش برگشت کاملا سرش چرخیده بود دندان های تیزی داشت
یک قرشی کرد و تا امدم که بپرم بیرون تصادف کردیم و میله ایی توی چشم هیولا رفت
کار کردن...برچسب : نویسنده : dasdanhaytarsnak بازدید : 62